به تارا

ساخت وبلاگ

هرزمان رابطه مان را قطع میکنیم میتوانم صبح ها زود بیدار بشوم و کار را شروع کنم. اما الان برای موضوع مهمی اینجا هستم. برای جمعبندی رابطه مان. تو که من را میشناسی! با جمعبندی و گرفتن معنا میتوانم گذر کنم. این را برای خودم مینویسم اما شاید به تو دادم آن را بخوانی. شاید البته. نمیدانم.راستش نمیتوانم بگویم همه چیز خوب بود. انقدر تلخی زیاد بود که ... حد ندارد. اما تلخی به آدم نشان میدهد که زوایای پنهانش و نقطه ضعفهایش چیست. به همین خاطر به همشان خوشامد میگویم و ممنونم که در زندگی ام بودند. مثلا باعث شدند بفهمم به آدمها دید از بالا داشتم. دردهایشان را نمیفهمیدم. شاید به چشم یک شیء به آنها نگاه میکردم. مشکلات بقیه را کم در نظر میگرفتم و مشکل خودم را یگانه در عالم هستی. ممکن است هرانچه بهش مینازم در یک آن بر باد بدهم.  میتوانم حتی تا سالها کارهایی را انجام بدهم که نمیخواهم. میتوانم ته نفرت و خشم و دروغ را دربیاورم. فهمیدم یکدنده هستم و در راه آن ممکن است برترین ارزشهایم را هم بدهم برود. فهمیدم کم صبرم. باید صبوری را یاد بگیرم. به قول سیذارتا: صبوری. فکر کردن. روزه داری. در عین حال این دختر در اوج خشم توانست فکر کند و ببیند. موقعیت خودش را و دیگری را.  احتمال میدهم دیگر خشمگین نشوم. من بر بزرگترین و طولانی ترین خشم زندگی ام غلبه کردم. بله... من توانستم نفرت و خشم را شکست بدهم. گرچه حتما به سراغم خواهند آمد اما باید از این مرز بزرگتر باشند تا بتوانند ساکن من بمانند. الان با بیصبری و ترسو بودنم مواجه هستم. فهمیدم درکل با معرفت هستم. وفاداری ام زیاد است. اما نسبت به آن چیزی یا کسی که میخواهم نه نسبت به خوبیهایی که دیگران به من کرده اند. یعنی معیارم به دیگریهای زندگی ام به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totaraa بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 18:12

دیروز برایم پیام گذاشت و صحبت کردیم. درباره دلتنگی و کرونا. من راستش را گفتم و متقابلا گفتم دلتنگش هستم. بیشتر میخواستم سختی و سنگینی جدا شدن را کم کنم و شیب آن را ملایمتر. همیشه این کار را کرده ام. ا به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totaraa بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 17:50

نمیدانم چرا با هم حرف میزنیم. نیاز دارم تحلیل کنم. با هم حرف میزنیم چون به وجود هم اعتیاد داریم.چون اگر حرف نزنیم احساس از دست رفتن شدید میکنیم. دیروز بهش پیشنهاد دادم از عمرش بهتر استفاده کند و اپلیک به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totaraa بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 17:50

عمر همینطور میگذرد و من با مشغول کردن ذهنم به او وقت را هدر میدهم.داستان ما این بود که ما این کار را به خاطر هیجانش شروع کردیم. و به خاطر مرض تایید گرفتن. هردومان خیلی ترسیده بودیم اما خود را مقتدر نش به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totaraa بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 17:50

دیروز حرف زدیم. حرفهای بسیار. من به او گفتم که چرا کم کم دچار خشم میشوم. زیرا فکر میکنم هر پیشنهادی میدهم برای حال خوب او، همراه م اجرا میشود. خوشی اش به او میرسد. و گفتم فکر میکنم خیلی به نفع م شده ه به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totaraa بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 17:50

این عنوان صبح به ذهنم رسید. دیروز باز هم خیلی گریه کردم. خیلی زیاد. باز هم قلبم و دست چپم درد میکرد بسکه بغضم رو میخوردم. تو را بغل کرده بودم و پر از این حسرت بودم که کاش با هم زندگی مبکردیم و با هم ب به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totaraa بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 2:49

خب بازم خبر خوب یا بد اینکه ما بازم جدا شدیم. اما اینبار نه با احترام و آرامش. آخرین حرفی که بهم زد این بود که دیگه حق نداری باهام حرف بزنی و منم گفتم تو حق نداری با من حرف بزنی. گم شو. خب امروز که بی به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : totaraa بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 2:49

وقایعی برایم اتفاق افتاد که نوشتنش حتی در اینجا هم برایم سخت بود. از فکر اینکه شاید کسی بداند... یا روزی بخواند... نمیدانم درست است بنویسم یا نه. اما در حال حاضر تنها کسی که دارم خودم هستم. برای حرف زدن نه خدایی دارم، نه دوستی و نه قوم و خویشی و نه به هیچ روانشناسی اعتماد دارم. پس برای خودم مینویسم. امروز توی پارک شهرآرا با تو حرف زدم و قرار شد که تمرین کنم برای اینکه برایم روشن شود یک رابطه خوب ف به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : اولدوم,آبان, نویسنده : totaraa بازدید : 35 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 15:34

اینکه بیایی دانشگاه و یکهو بفهمی سال بالایی قدیمی ات استاد داور سال پایینی جدیدت بوده حس خیلی عجیبی دارد. بخصوص که خودت هم بین پروپوزال و باقی کارهای زندگی شناور باشی!! بخصوص که همه اش در فکر زندگی خواهرت و مادرت باشی. خب .... یکی در درونت سرش را می آورد بیرون و هی میگوید که بهتر است سرت گرم کار خودت باشد. انقدر بازیگوشی نکن. (یاد این آهنگ افتادم: اون جمعه به جمعه سر و گوشش میجنبه :o) خلاصه اینکه نذار دیگران هدف در زندگی تو باشند. خودت و کارهایت ولویت دارید. بالغ شو... فکر میکنم باید به حرفش گوش بدهم. نه کاملا ولی تا یک حدی. پس گوش میدهیییییم... باید بگم این اولین به تارا...ادامه مطلب
ما را در سایت به تارا دنبال می کنید

برچسب : سال نوری,سال نو مبارک,سال نوری به زبان ساده,سال نو 1395,سال نو میلادی, نویسنده : totaraa بازدید : 79 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 10:28