هرزمان رابطه مان را قطع میکنیم میتوانم صبح ها زود بیدار بشوم و کار را شروع کنم. اما الان برای موضوع مهمی اینجا هستم. برای جمعبندی رابطه مان. تو که من را میشناسی! با جمعبندی و گرفتن معنا میتوانم گذر کنم. این را برای خودم مینویسم اما شاید به تو دادم آن را بخوانی. شاید البته. نمیدانم.راستش نمیتوانم بگویم همه چیز خوب بود. انقدر تلخی زیاد بود که ... حد ندارد. اما تلخی به آدم نشان میدهد که زوایای پنهانش و نقطه ضعفهایش چیست. به همین خاطر به همشان خوشامد میگویم و ممنونم که در زندگی ام بودند. مثلا باعث شدند بفهمم به آدمها دید از بالا داشتم. دردهایشان را نمیفهمیدم. شاید به چشم یک شیء به آنها نگاه میکردم. مشکلات بقیه را کم در نظر میگرفتم و مشکل خودم را یگانه در عالم هستی. ممکن است هرانچه بهش مینازم در یک آن بر باد بدهم. میتوانم حتی تا سالها کارهایی را انجام بدهم که نمیخواهم. میتوانم ته نفرت و خشم و دروغ را دربیاورم. فهمیدم یکدنده هستم و در راه آن ممکن است برترین ارزشهایم را هم بدهم برود. فهمیدم کم صبرم. باید صبوری را یاد بگیرم. به قول سیذارتا: صبوری. فکر کردن. روزه داری. در عین حال این دختر در اوج خشم توانست فکر کند و ببیند. موقعیت خودش را و دیگری را. احتمال میدهم دیگر خشمگین نشوم. من بر بزرگترین و طولانی ترین خشم زندگی ام غلبه کردم. بله... من توانستم نفرت و خشم را شکست بدهم. گرچه حتما به سراغم خواهند آمد اما باید از این مرز بزرگتر باشند تا بتوانند ساکن من بمانند. الان با بیصبری و ترسو بودنم مواجه هستم. فهمیدم درکل با معرفت هستم. وفاداری ام زیاد است. اما نسبت به آن چیزی یا کسی که میخواهم نه نسبت به خوبیهایی که دیگران به من کرده اند. یعنی معیارم به دیگریهای زندگی ام به تارا...
ادامه مطلبما را در سایت به تارا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : totaraa بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 12 دی 1401 ساعت: 18:12